امتداد

راه ما امتداد راه شهیدان است.

راه ما امتداد راه شهیدان است.

امتداد

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی ابن ابی طالب و الائمة المعصومین (علیهم السلام)

طبقه بندی موضوعی

فرزند شهید صیاد شیرازی گفت: پدرم معتقد بود «خط‏‌‌ها و جناح‌های مختلف می‌گذرند ولی آنچه ماندگار است، ولایت است و رهبری کسی است که می‌توانیم به ایشان اقتدا کنیم؛ ولایت تنها خطی است که تا ظهور آقا امام زمان(عج) در دسترس بوده و می‌توانیم از ایشان پیروی کنیم».



به گزارش سایت ساجد ، مریم صیاد شیرازی با اشاره به نگاه شهید صیاد به تربیت فرزندان، اظهار داشت: پدرم به همه موضوعات از جمله فرزندان، مال و همسر نگاه تکلیفی داشت و همان نگاه وظیفه‌ای، باعث می‌شد که در مواقع حساس، درست تصمیم بگیرد.

وی ادامه داد: با اینکه پدر، بیشتر وقت خود را در خدمت نظام بوده و کمتر در کنار ما بود، تربیت فرزندان برایش بسیار اهمیت داشته و تمام مسائل ما را زیر نظر داشت. از سویی دیگر وابستگی پدر به فرزندان طوری نبود که از انجام مأموریت‌ها باز بماند؛ شهید صیاد، همیشه به صورت مستقیم یا غیرمستقیم ما را متوجه معنویت و برخی اصول می‌کرد که شاید برخی از والدین کمتر به آن توجه کنند به عنوان مثال در دوران تحصیل، یک بار فرمول ریاضی را روی برگه‌ای ‌نوشتم و آن برگه را به پدر دادم تا درس ریاضی را تمرین کنیم، پدر بالای برگه را نگاه کرد و ‌گفت: «چرا «بسمه ‌تعالی» بالای صفحه ننوشته‌ای؟ اگر هرکاری بدون یاد و نام خدا آغاز شود، اصلاً برکت ندارد».

* نگاه شهید صیاد به فرزندی که اهل بهشت بود

فرزند شهید صیاد شیرازی با اشاره به اینکه بعد از تولدش، پدر و مادرم صاحب فرزندی شدند که دچار عقب‌ماندگی ذهنی بود، گفت: پدر نسبت به خواهرم «مرجان،» احساس خاصی داشت و می‌گفت «خداوند این فرزند را به عنوان برکت زندگی ما قرار داده است؛ این فرزند، که در جمع ما قرار گرفته، اهل بهشت است؛ کسی حق ندارد کمتر از گل به دخترم بگوید». نگاه پدر نسبت به مسائل زندگی، نگاه شکواییه کردن نبود و این نگاه از یقین پیدا کردن به آزمون الهی سرچشمه می‌گرفت.

* آیت‌الله بهاءالدینی به پدرم گفت: «ظاهراً باید یک چیزی روی اقلام زندگی‌تان بگذاریم».

وی در خصوص اهمیت دادن شهید صیاد شیرازی به موضوع اقتصاد در زندگی، بیان کرد: پدر، نسبت به خمس و زکات که در زندگی شخصی بود، نگاه تکلیفی داشت؛ وی در طول سال، یک‏بار اقلامی را که در منزل بود، لیست کرده در زمان حیات آیت‌الله بهاءالدینی به دیدار ایشان می‌رفت؛ یک‏بار در خاطرم هست که پدر لیست اقلام را به آیت‌الله بهاءالدینی نشان داده و ایشان گفته بودند: «ظاهراً باید یک چیزی هم بگذاریم روی این اقلام و به شما بدهیم و آنچه در زندگی داری، از حداقل‌هاست و خمس و زکات به آن تعلق نمی‌گیرد».

صیاد شیرازی اضافه کرد: در زکات فطریه بارها شاهد بودیم که پدر بیش از آن مبلغی که علما اعلام می‌کردند، زکات می‌داد؛ وی در این مواقع دغدغه تنگ‌دستی را نداشت و اعتقاد داشت هنگامی که مالی را انفاق می‌کنیم، بدون اینکه ما متوجه باشیم، خداوند چندین برابر آن را بازمی‌گرداند و به زندگی برکت می‌دهد.
وی خاطرنشان کرد: پدر زمانی که وسلیه نقلیه‌ای را از بیت‌المال در اختیار داشت، حساسیت زیادی برای مراقبت از آن نشان می‌داد و می‌گفت: «وسیله‌ای را در اختیار خانواده من گذاشته‌اند و من نمی‌توانم این وسیله را در اختیار دوستان و اقوام بگذارم».
گاهی اوقات مشاهده می‌شد که خیلی از اقوام، از پدر ناراحت می‌شدند که چرا این امکانات را در اختیار ما نمی‌گذارد ولی پدر بدون توجه به این حرف‌ها، به دنبال اهداف خود بود و به شدت پای اعتقاداتش مقاومت می‌کرد.

* پدرم همیشه دلواپس از دست دادن فرصت‌ها و ثانیه‌های زندگی بود

فرزند شهید صیاد شیرازی یادآور شد: پدرم، اسوه‌ای از مقاومت و ایثار بود؛ وی در طول خدمتش زمان‌شناس بود و حتی در شرایطی که بر اثر تصادف در جبهه، دچار شکستگی پا شد، مدت کوتاهی در بیمارستان بستری شد و پس از مدتی استراحت در منزل، با ویلچر و در حالی که هنوز نمی‌توانست مستقلاً کارهای شخصی خود را انجام دهد، به جبهه رفت. این کار پدر نشان دهنده این بود که تحت هیچ شرایطی میدان مقاومت را خالی نمی‌گذارد و این پیامی برای همه ما بود.

وی افزود: شهید صیاد در طول شبانه روز بیشتر از 4 ساعت نمی‌خوابید؛ نیم ساعت قبل از نماز صبح همیشه بیدار می‌شد‌، در طول زندگی همیشه آماده‏باش بود و احساس می‌کرد حتی یک لحظه بیشتر هم خوابیدن کاری بیهوده است؛ وقتی به پدر می‌گفتیم که همراه ما، به تماشای برنامه‌های تلویزیون بنشیند، می‌نشست ولی به قدری از این وضعیت ناراضی بود که در حالت نشسته بی‏قرار بود؛ طوری که ما به این بی‏قراری پدر اعتراض می‌کردیم و او می‌گفت: «با تماشای این برنامه‌ها احساس می‌کنم که وقتم تلف می‌شود»؛ در مجموع می‌توان گفت پدر، برای ثانیه‌های زندگی‌اش دلواپس بود. نمی‌خواهم اغراق کنم ولی تمام ویژگی‌هایی را که در سوره مؤمنون در خصوص صفات ویژگی‌های مؤمن آمده بود، من در پدر ‌دیدم.

* در موضوعات مهم مملکتی به شهید صیاد اقتدا می‌کردیم

صیاد شیرازی، یادآور شد: پدر، همیشه به کارهای بنی‌صدر اعتراض داشت و می‌گفت: «متأسفانه در مملکت خیلی‌ها به وی اعتماد کرده‌اند در حالی که او فرد قابل اطمینانی نیست»؛ شهید صیاد حتی در یکی از خاطره‌هایی که شاید همه آن را شنیده‌اند، به موضوع شروع سخنرانی بنی‌صدر بدون توجه به بیان ذکر «بسم‌ الله» اشاره و به شدت با این موضوع برخورد کرده بود.
وی ادامه داد: ما در موضوعات مهم مملکتی که در قبال آن مسئول بودیم، از جمله انتخابات همیشه از پدر کمک می‌گرفتیم و با توجه به اینکه به صداقت و صلاحیت پدر اعتقاد داشتیم، به وی اقتدا می‌کردیم. پدر وقتی از دست مسئولان ناراحت می‌شد، ما ناراحتی او را درک می‌کردیم ولی به ما نمی‌گفت که با چه‏کسی و چگونه چنین برخوردهایی صورت گرفته است.

* پدرم می‌گفت: «برای مردمی زحمت می‌کشم که قدر خدمتگزاران خالص را می‌دانند»

فرزند شهید صیاد شیرازی در خصوص به حاشیه کشیده شدن پدرش پس از پایان جنگ تحمیلی، بیان داشت: به اعتقاد من اگر خداوند بخواهد بنده‌ای را عزیز کند و کارهای مخلصانه‌ او را آشکار کند، ولی زمینیان بخواهند کارهای خوب آن بنده را مخفی کنند، نمی‌توانند موفق شوند و خداوند به گونه‌ای او را به بالاترین درجه می‌رساند.

وی اضافه کرد: بعد از جنگ تحمیلی، پدر تقریباً خانه‌نشین شد و در رسانه‌ها مطرح نبود؛ هرسال شاید 2 بار به همراه وی، به مسافرت می‌رفتیم و ایرانگردی داشتیم؛ در آن ایام به هر شهری که وارد می‌شدیم، از ابراز احساسات خالصانه مردم نسبت به پدر تعجب می‌کردیم. تمام مردم دور پدر را می‌گرفتند و با همان سرهنگ شیرازی دوران جنگ تحمیلی او را خطاب می‌کردند؛ من به این نتیجه رسیدم که این حاصل همان حرف‌های پدر است که در نامه‌هایشان می‌نوشتند: «هرکس که برای خدا باشد، خدا با اوست و در دل‌ها او را جای می‌‌دهد».

صیاد شیرازی یادآور شد: پدرم همیشه خالصانه و برای خدا کارهایش را انجام داد. وی معمولاً در دعوت‌ برای سخنرانی، دورترین نقاط کشور را برای حضور می‌پذیرفت و می‌گفت: «اینجا از آن‏جاهایی است که معمولاً کسی حضور پیدا نمی‌کند؛ من احساس تکلیف می‌کنم که به این نقاط بیایم و رویدادهای جنگ را برای اینها تعریف کنم و بگویم که فرزندانشان چه فداکاری‌هایی کرده‌اند».

وی افزود: گاهی اوقات به پدر می‌گفتیم «شما برای چه تمام سرمایه و جان خود را گذاشته‌اید در حالی که کسانی که کمتر از شما کار کردند، در درجات بالاتری قرار دارند؟» پدر بدون توجه به این حرف و اینکه چرا در طول سال‌ها ارتقای درجه و شغلی نداشته، مخلصانه و با اشتیاق به فعالیت‌هایش ادامه می‌داد و یادم هست که یک بار با لبخند گفت: «من برای مردمی زحمت می‌کشم که قدر خدمتگزاران خالص را می‌دانند؛ من با یکی دیگر معامله کردم».

* مناسبت‌های مربوط به اهل بیت(ع) برای پدر مهمتر از مناسبت‌های مربوط به ما بود

فرزند شهید صیاد شیرازی در خصوص هدایایی که شهید صیاد به مناسبت‌های مختلف از جمله تولد، کسب موفقیت و عیدی به او هدیه می‌داد، گفت: در زمان ما این موضوع که حتماً باید جشن تولدی گرفته شود، مطرح نبود و برای ما اهمیت زیادی نداشت؛ در طول این سال‌ها اصلاً تولد نگرفتم؛ یک بار هم که این موضوع را به پدر مطرح کردم، وی گفت: «آدم باید خیلی از خود راضی باشد که به خاطر تولد خودش، مراسم بگیرد» ولی وقتی کارنامه قبولی یا موفقیت‌هایی کسب می‌کردیم، شیرینی و هدیه می‌گرفت. در خاطرم هست که پدر پس از پذیرفته شدن در آزمون کنکور، چون گل مصنوعی خیلی دوست داشتم، یک سبد گل به من هدیه داد.

وی در خصوص ارادت شهید صیاد شیرازی به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام افزود: شهید صیاد، در شب میلاد ائمه معصومین علیهم السّلام حتماً با جعبه شیرینی به منزل می‌آمد؛ پدرم ارادت خاصی به حضرت علی علیه السّلام داشت و در شب تولد مولای متقیان کیک سفارش ‌داده جشن می‌گرفت؛ پدر از پوشیدن لباس سیاه بیزار بود ولی در ایام سوگواری و شهادت ائمه اطهار علیهم السّلام و ماه‌های محرم و صفر، لباس سیاه بر تن می‌کرد و حتی لبخند بر لب‌هایش نمی‌نشست به طوری که غم را در چهره او مشاهده می‌کردیم.

* فرزندان شهیدی که شهید صیاد سال‌ها در خفا حمایتشان کرد

صیاد شیرازی ضمن اشاره به توجه پدرش به خانواده شهدا و ایثارگران، اظهار داشت: ما تا پیش از شهادت پدر، در جریان فعالیت‌ها و کارهایش قرار نگرفته بودیم اما حدوداً یک ماه پیش، سر کلاسی بود که بعد از پایان ساعت کلاس، یکی از حاضران به سراغم آمد و پرسید: «چه نسبتی با شهید صیاد شیرازی دارید؟» جواب دادم: «دخترشان هستم». ناگهان متوجه شدم آن خانم جوان، بی‌اختیار اشک بر گونه‌هایش جاری شد؛ جریان را پرسیدم و او در پاسخ گفت: «من فرزند شهید نقدی هستم؛ 2 ساله بودم که پدرم که همرزم شهید صیاد بود، به شهادت رسید؛ در آن دوران ما در خرم‌آباد زندگی می‌کردیم؛ من هیچ تصویری از پدر در ذهن نداشتم، اما پدر شما دورادور مراقب خانواده ما بود؛ بعد از اینکه در رشته پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شدم، شهید صیاد از جریان مطلع شد و تمام سعی خود را کرد تا ما را به تهران منتقل ‌کند که بتوانیم ادامه تحصیل دهم؛ برادرم نیز در رشته پزشکی پذیرفته شد و شهید صیاد امکاناتی فراهم کرد تا ما ادامه تحصیل دهیم؛ شهید صیاد به قدری به ما محبت داشت که پس از شهادتش، احساس کردیم که واقعاً پدرمان را از دست داده‌ایم به طوری که برادرم با شنیدن خبر شهادت صیاد شیرازی در بیمارستان بستری شد و 6 ماه ترک تحصیل کرد».

وی ادامه داد: وقتی فرزند شهید نقدی برایم صحبت می‌کرد، در ذهنم رفتار پدر را مرور می‌کردم و متوجه ‌شدم که پدر واقعاً نسبت به خانواده شهدا این‌گونه بود. پدر، در مواجهه با خانواده شهدا همواره می‌گفت: «از زنده بودن و از نفس کشیدن شرمنده‌ام، من وقتی خانواده شهدا را می‌بینم، احساس می‌کنم دِین بزرگی به‏عهده دارم و من با زنده بودنم باید این دِین را ادا کنم».

فرزند شهید صیاد شیرازی بیان داشت: بعضاً نامه‌هایی از خانواده شهدا به دست پدر می‌رسید که هیچ ارتباطی با شغل وی نداشت؛ چه‏بسا به راحتی می‌توانست آن کار را به دیگران محول کند و آن را انجام ندهد ولی به دلیل آنکه نگاهی تکلیفی به این امر داشت، به هر صورت، جوابی به آن صاحب نامه می‌داد.
صیاد شیرازی گفت: اکنون احساس می‌کنم توجه به این مسائل، خیلی در جامعه رایج نیست؛ به طوری که وقتی گذرمان به برخی از مسئولان می‌افتد، نگاه آنها را نسبت به خانواده شهدا به گونه دیگری می‌یابیم؛ منهای احترام و تکریمی که از جانب آنها صورت نمی‌گیرد، آنها حتی در جواب بله یا خیر نیز بسیار تعلل می‌کنند.
شهید صیاد، آن‏قدر پی‌گیر نامه و کارهای مردم بود تا بالاخره جوابی به آنها بدهند؛ مگر اینکه کار غیرقانونی و غیرشرعی درخواست می‌شد و نسبت به کارهای غیرقانونی هیچ‌گونه تعارفی نداشت و در این زمینه بسیار سخت‌گیر بود.

*شهید صیاد تا زمان شهادتش یک خودروی شخصی هم نداشت

وی در خصوص ویژگی خاص شهید صیاد به نکات قابل توجهی اشاره کرد و گفت: پدرم ویژگی‌های خوب زیادی را از جمله صداقت، ایمان، اهتمام به خواندن نماز اول وقت و موارد دیگری که لازم است یک فرد مؤمن بر آن قائل باشد، داشت؛ ساده‌زیستی شهید صیاد، مهمترین ویژگی او بود؛ با وجود اینکه وی می‌توانست به عنوان تیمسار یک مملکت در بسیاری از جاها مشغول به کار شود، فرزندان خویش را به خارج از کشور برای ادامه تحصیل فرستد و آن‏قدر سرمایه جمع کند که اگر روزی بازنشسته شد، دغدغه‌ای از این جهت نداشته باشد، ولی او تا لحظه‌ای که شهید شد، حتی یک ماشین شخصی نداشت و خیلی به دنبال این مسائل نبودند و کم‌ارزش‌ترین چیز در نظر پدرم دنیا بود و معتقد بود مال دنیا باید در حدی باشد که انسان را محتاج دیگران نکند و به هیچ‌وجه دیدِ ماندن و اندوختن نداشت.

* پدرم به‏خاطر ترکش در پایش، همیشه در بازی فوتبال دروازه‌بان بود

صیاد شیرازی با اشاره به علاقه‌مندی پدرش به ورزش، گفت: پدر ورزش‌هایی از جمله تیراندازی، اسب‌سواری، کوهنوردی و شنا را بسیار دوست داشت و معمولاً روزهای جمعه به همراه برادرانم و همسرم فوتبال بازی می‌کردند به خاطر ترکشی که در پایش وجود داشت، اغلب اوقات او دروازه‌بان بود. در روزهای تعطیل به همراه پدر کوهنوردی می‌کردیم؛ او از همه ما جلوتر حرکت می‌کرد و حتی نفس کم نمی‌آورد.

* شهید صیاد می‌گفت: «خط ولایت تنها خطی است که تا انقلاب مهدی(عج) باید از آن تبعیت کنیم»

وی در خصوص نگاه شهید صیاد به ولایت، گفت: عمده فعالیت‌های شهید صیاد، نهادینه کردن فرهنگ ولایت‌پذیری بود؛ وی در هر جمعی در خط ولایت قرار گرفتن را پررنگ‌ جلوه می‌داد و می‌گفت: «خط‌‌ها و جناح‌های مختلف می‌گذرند ولی کسی که ماندگار است، ولایت است و رهبری کسی است که می‌توانیم به ایشان اقتدا کنیم؛ ولایت تنها خطی است که تا ظهور آقا امام زمان عجّل الله تعالی فرجه در دسترس بوده می‌توانیم از ایشان پیروی کنیم».

فرزند شهید صیاد شیرازی افزود: زمانی که پدر با مقام معظم رهبری دیداری داشت، در دفترچه یادداشت بیانات ایشان را یادداشت می‌کرد و شب که به منزل می‌آمد در اخبار و تلویزیون، صحبت‌های آقا را با تمام وجود گوش می‌کرد، گویی که برای نخستین بار پای صحبت‌های ایشان نشسته‌ و ساعاتی از شب هم برای یادداشت‌برداری از بیانات آقا وقت می‌گذاشت و می‌گفت: «من به این معتقدم که نباید لحظه‌ای در اجرای اوامر مقام معظم رهبری وقفه بیفتد و اگر فردا صبح در محل کار رفتم، باید اوامر ایشان سرلوحه کارهایم باشد که اگر فردای قیامت از من بازخواست شد، سربلند باشم و بگویم که در اجرای فرامین رهبرم، لحظه‌ای کوتاهی نکردم».

صیاد شیرازی اظهار داشت: شهید صیاد نسبت به علما و کسانی که پیرو اهل‌بیت علیهم السّلام بودند، نیز چنین احساسی داشت و تشنه یادگیری بود؛ در زمان ورود به هر شهری، پدر دو کار انجام می‌داد یکی به زیارت قبور شهدا می‌رفت و دیگر اینکه به دیدار علما و امام جماعات رفته ضمن گوش دادن به حرف‌های آنها، نکات مهم را یادداشت می‌کرد.

منبع:http://new.sajed.ir/Menu1/Description.aspx?id=16120
۹۱/۱۱/۱۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی