امتداد

راه ما امتداد راه شهیدان است.

راه ما امتداد راه شهیدان است.

امتداد

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی ابن ابی طالب و الائمة المعصومین (علیهم السلام)

طبقه بندی موضوعی

محمدرضا امینی

دکتر «یعقوب توکلی»، عضو هیئت علمی دانشگاه معارف است و سردبیر سابق نشریه‌ی «زمانه»، مدیرگروه تاریخ تمدن پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی، مدیرگروه ارشاد و تبلیغ مرکز پژوهش‌های مجلس، مدیر گروه شهدا در پروژه دائره‌المعارف دفاع مقدس و  تاکنون کتاب‌ها و مقاله‌های تخصصی فراوانی از او به چاپ رسیده است. از میان آن‌ها می‌توان به «اسلام‌گرایی در مصر»، «فرهنگنامه جاودانه‌های تاریخ (7 جلد)»، «خاطرات علی امینی»، «خاطرات جهانگیر تفضلی»، «سبک‌شناسی تاریخ‌نگاری»، «دو نظریه تروریسم و فداکاری در ایران» و «کنکاش در تاریخ نگاری معاصر» اشاره کرد.

عصر اولین روز تابستان در قم و در دانشگاه معارف اسلامی با هم به گفت‌وگو نشستیم.

باتوجه به این‌که حضرت‌عالی در فضای معنوی جبهه تنفس کرده‌اید و هم‌چنین تجربه‌ی مدیر گروهی شهدا در پروژه‌ی دائره‌المعارف دفاع‌مقدس و... را در کارنامه‌ی خود دارید، دیدگاه خود را نسبت به مقوله‌ی شهادت و سبک زندگی شهادت‌طلبانه بیان فرمایید.

کسانی که به مرز شهادت رسیده‌اند بر اثر اصولی از زندگی، به شهادت رسیده‌اند. شهادت یک اتفاق دفعی در زندگی انسان‌ها نیست، شهادت انتخاب یک مسیر است و اعتماد به خداوند در این مسیر، و باور و یقین به آن‌چه که خداوند وعده داده است. این باور باید آن‌قدر در وجود فرد ریشه دوانده باشد، که در راه رسیدن به آن وعده، از جانش هم بگذرد. بنابراین شهید در زندگی‌اش بر اساس یک مرگ‌آگاهی هوشمندانه، دست به انتخاب می‌زند. شهید مرگ اتفاقی ندارد، بلکه مرگ انتخابی دارد؛ به‌عبارت دیگر، این مرگ نیست که به‌سراغ شهید می‌رود بلکه وی مسیری را طی می‌کند که آن مسیر منتهی به شهادت می‌شود. البته مسئله انتخاب مرگ دارای مراتب گوناگون است. یک وقت هست که شما یک مسیر دفاع از ارزش‌ها را در پیش می‌گیرید و آن مسیر منتهی به وقوع شهادت می‌شود؛ یعنی شما در آن مسیر آن‌قدر جلو می‌روید که به مرز مخاصمه با دشمن نزدیک می‌شوید. گاهی هم واقعا وارد معرکه درگیری می‌شوید. گاهی نیز به خاطر اعتقادتان وارد یک دوئل اعتقادی می‌شوید که شما به‌عنوان نماینده‌‌ی یک جریان، ایفای نقش می‌کنید و طرف مقابل هم به‌عنوان نماینده جلو می‌آید. در این جنگ تن‌به‌تن احتمال شهادت شما به حدأکثر می‌رسد؛ یعنی اگرچه در این حالت احتمال شهادت شما پنجاه‌درصد است، اما این میزان را باید با حالتی مقایسه کرد که شما با یک لشکر یا یک گردان به جنگ با دشمن می‌روید که احتمال شهادت‌تان کم‌تر از حالت قبل است.

مسیر دیگر شهادت، شهادت از نوع خبر تدریجی است؛ یعنی شما به خاطر یک عقیده‌ای محکوم به مرگ می‌شوید و وارد مسیری می‌شوید که غایت آن حتما مرگ و شهادت خواهد بود. شیوه‌ی دیگر هم مرگ‌هایی هست که با خود انسان است؛ یعنی شهادت کسانی که دار به‌دوش هستند. مثل «کُمِیت‌بن‌زیاد»، شهید «اندرزگو» و... اما در همه‌ی این شهادت‌ها ما با یک مرگ‌آگاهی‌ها و همراهی با واقعیت شهادت روبه‌رو هستیم و کسی از شهادت امتناع یا فرار نمی‌کند. این عدم فرار از مرگ، واقعیتی بسیار جدی است، حتی برای سربازی که به‌صورت ناگهانی در هنگام مبارزه جان خود را از دست می‌دهد، شهادت ناگهانی اتفاق نیفتاده است، بلکه او مرحله‌ی ایمان و باور خود را به یک مرتبه‌ی خاصی رسانده است و ای‌بسا این مرحله زمان زیادی نبرده باشد.

می‌دانید که بهشت برای شهید ما یک بهشت ملموس نیست، بهشت موعود است؛ یعنی شما آن‌قدر به خداوند و پیامبرش ایمان داشته‌اید که در ازای وعده‌ی موعود پروردگار در قرآن، جان موجود را پیش‌کش می‌کنید. بنابراین قرآن می‌فرماید: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ.» (بقره/207) بنابراین کسی که ایمان حقیقی دارد، به رؤیت وجه‌الله، بهشت و هم‌نشینی با اولیای الهی به دیده‌ی «وعده‌ی سر خرمن» نمی‌نگرد؛ چراکه الزاما بحث دیدن در این‌جا مطرح نیست: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً به ما کانُوا یَعْمَلُونَ.» (سجده/17). پس شهید جان موجود را در برابر بهشت موعود معامله می‌کند و این مسئله‌ی بسیاربسیار مهمی است. این یک درک حقیقت بسیار متفاوتی می‌خواهد. بنابراین تعداد این افراد نیز خیلی نخواهند بود. حتی در میان روحانیت هم می‌بینید که هرکس نمی‌تواند وارد این عرصه شود؛ زیرا عرصه‌ی همگانی نیست. علم تنها نمی‌تواند این یقین را ایجاد کند و دانشمند و فقیه معمولی و غیر مؤمن نمی‌تواند جان را تقدیم کند. این‌که حضرت امام خمینی(ره) فرمود: «این جوانان، راه صدساله‌ی عرفا را یک شبه طی کردند»، حقیقت دارد.

بالاخره این‌طور نیست که همه افرادی که نتوانستند به فیض شهادت برسند، به خدا یا مقوله شهادت ایمان نداشته باشند، ای بسا ایمان زیادی هم داشته‌اند. اما واقعا چه می‌شود که عده‌ی کم‌تری تا پای جان بر سر حقیقت می‌مانند؟

بله! افرادی زیادی بوده‌اند که شهادت را باور داشتند، اما این‌که جانی را که الآن به‌حساب ما به‌صورت نقدی واریز شده، این آسایش و رفاه و سلامتی و جوانی، منصب، همسر و فرزند و... را بدهیم به ازای وعده‌ی موعود، این خیلی سخت است. مثلا می‌گوید، خدایا من به بهشت تو اعتقاد دارم، حالا اگر با شهادت قرار است طبقه و مقام بیش‌تری به من بدهی، من به همین طبقه و مقام پایین‌تر راضی هستم. بنابراین برای این کار سعی می‌کنیم توجیه بتراشیم. مثلا می‌گوییم امام صادق(ع) در برابر منصور چه کردند، ما هم همین کار را می‌کنیم. ایشان در مسجد مشغول تدریس و شاگردپروری شدند. همه‌ی ائمه(ع) که امام حسین(ع) نشدند، امام حسن(ع) هم صلح کردند. بنابراین شوخی نیست. ما بسیجیانی داشتیم که تازه چند روز یا چند ساعت از عقدشان نگذشته بود که خودشان را به عملیات می‌رساندند تا از قافله‌ی شهدا عقب نمانند. این مطلب خیلی عجیب است که جوانان در فضایی به جبهه می‌رفتند که جنازه دوستان خود را -که تا دیروز با هم بودند و رفاقت داشتند- بر روی دستشان تشییع می‌کردند، در چنین فضایی استقبال از شهادت خیلی عجیب است، در حالی که طبیعتا می‌بایستی از ترس جانشان اسم جبهه را هم نیاورند، همچنان که بعضی‌ها نیاوردند و نشستند درس خواندند! ما در ایران حدود یک میلیون و دویست هزار نفر نیرو در جبهه‌ها داشتیم در حالی حدود یک میلیون و ششصد هزار نفر سرباز فراری بودند!

البته تعداد کمی هم بالاجبار در جبهه‌ها شرکت داشتند.

بله، برخی‌ها بالاجبار رفتند اما قرار گرفتن در موقعیت اجبار و مرگ با قرار گرفتن در موقعیت اختیار و شهادت دو پدیده کاملا متفاوت است. البته ما قصد نداریم که شأن شهدای مجبور را کم کنیم، چه این‌که ای‌بسا قرار گفتن در فضای جبهه انگیزه و نگاه آنان را تغییر داده باشد، اما مقصود این است که شهادت یک مرگ اختیاری و به تعبیر دیگر زندگی مرگ‌آگاهانه است.

بحث ما در مورد شهدای روحانیت است. به نظر شما آیا می‌توان رشته پیوند و خطِ سیرِ خاصی را از میان شهادت روحانیت شیعه از صدر اسلام تاکنون جست‌وجو کرد؟

بله، هم ارتباط وجود دارد و هم نوعی دیرینه شناسی رفتاری. ما در مورد شهدای روحانیت شیعه دسته‌بندی خاصی داریم که البته مقوله‌اش با شهدای صنوف دیگر متفاوت است. از صدر اسلام تاکنون ما شاهد چند طیف از شهدا هستیم. البته در ابتدا باید این را عرض کنم که همه این شهدا دارای عقاید عمیق دینی بودند اما ملاک تقسیم‌بندی در این‌جا آن نکته‌ای است که این افراد به خاطر آن به شهادت رسیدند.

طیف اول از شهدای روحانی علمایی هستند که به خاطر صِرف اعتقادات دینی به شهادت رسیدند. این دسته از علما دارای معتقداتی متفاوت با عقاید حاکمیت بودند. ما در طول تاریخ همیشه مواجهه با حاکمان جور را که عمدتا معطوف به حاکمیت سنی بود –اعم از بنی عباس و بنی امیه و عثمانی‌ها- شاهد هستیم که جمع زیادی از علمای شیعی به خاطر اعتقاداتشان کشته شدند.

نقطه شروع آن‌ها از کجا است؟

من نقطه شروع و سرسلسله عالمان شهید را حُجربن عَدی می‌بینم که حکومت جور در مورد ایشان تهمت‌های ناروایی زدند، اگرچه وی علیه حاکمیت جور قیام کرد اما اعدامش به خاطر عقاید راستین وی بود. از افراد دیگر این طیف می‌توان به میثم تمار اشاره کرد که به خاطر اصل تشیع به شهادت رسید. در تداوم این طیف به بزرگان دیگری می‌رسیم مثل قاضی‌نورالله شوشتری، محمد مکی(شهید اول)، شهید ثانی، شهدای روحانی منطقه دیار بکر عثمانی در قبل از جنگ چالدران، شهدای روحانی مناطق روسیه سابق، کمیل، عمروبن حَمق خزاعی، ابوذر غفاری، ملاباشی زمان نادر.

طیف دوم علمایی هستند که به خاطر اعتقادات سیاسی که باز بخشی از آن به اعتقادات دینی برمی‌گشت به شهادت رسیدند. طیفی از علمایی که وارد فضای سیاسی شده و مبارزه سیاسی آنان علیه حاکمیت جور بر اعتقادات دینیشان تقدم داشته است. در این طیف ما از کُمیت‌بن‌زیاد اسدی داریم تا کسانی مثل شیخ‌فضل‌الله نوری، سیدعبدالله بهبهانی، ملایونس اردبیلی، مرحوم خمامی، ملاقربانعلی زنجانی، شهیدسعیدی، شهیدغفاری، حاج‌آقامصطفی خمینی، شهیدمدرس، شهیدنواب صفوی، سیدیونس رودباری، شیخ خلیفه مازندرانی، شیخ‌فضل‌الله حروفی، شهیدمحمدباقر صدر، شهیدسیدحسین شیرازی، علمای خانواده حکیم، شهدای انقلاب عراق، شیخ‌محمد خیابانی، شهیدابوتراب عاشوری و ...

شهید ثالث هم در همین گروه قرار می‌گیرد با این تفاوت که عده‌ای از شهدای روحانی ما در راه دفاع و همچنین ترویج عقیده شیعه توسط فرقه‌های انحرافی که در حاکمیت هم نبودند به شهادت رسیدند. یعنی حکومت آنان را دستگیر و محاکمه نکرد. این فرقه‌های انحرافی مثل وهابیت و بهائیت و احیانا مسیحیت و یهودیت هستند. مرحوم محمدتقی برقانی شهید ثالث، الگوی شهدای این طیف است. که شهید مطهری نیز چیزی شبیه به همین ماجراست که بعد سیاسی در وی تقویت شده است. از همین دست هستند شهدایی مثل شهیداسلامی، مرحوم شمس‌آبادی، شهیدعبدالعلی مزاری در افغانستان، برخی از شهدای مناطق جنوبی کشور و نیز هندوستان و عربستان و ...

بیشتر این شهدای روحانیت که شما می‌فرمایید در این صد سال اخیر زندگی می‌کردند. آیا ما قبلا چنین فضایی نداشتیم؟

البته ما شهدای روحانی زیادی داریم، اما آن‌چه که در این‌جا خیلی برجسته است این است که در این صدساله تعداد این شهدا به اوج خود رسیده است و این نشانگر آن است که ادبیات شهادت گسترش پیدا کرده است. یعنی هرچه به سال‌های اخیر نزدیک می‌شود، ما با گسترش شور و شوق نسبت به شهادت مواجه هستیم.

طیف سوم شهدا، علمایی هستند که به خاطر ایجاد تغییر به نفع عقیده دینی در حالی که در مسند قدرت هستند، به شهادت رسیدند. البته تعداد این شهدا محدود بودند چراکه تشیع کمتر در قدرت بوده است. افرادی مثل مالک اشتر، مرحوم‌محقق کرکی، احیانا شهیدمطهری، شهیدمفتح، قاضی طباطبایی، شهیدبهشتی، شهیدمدنی، شهیدباهنر، احیانا امام‌موسی صدر، شیخ‌راغب حرب و شهیدسیدعباس موسوی و شهیدعلی کُرَیِّم در لبنان، شهیدعارف حسینی در پاکستان و ...

البته منظورمان لزوما داشتن قدرت سیاسی نیست، بلکه منظورمان داشتن قدرت و دایره نفوذ محلی یا منطقه‌ای و حتی بیشتر است.

و طیف چهارم شهدای دفاع سرزمینی هستند. این طیف کسانی هستند که در میدان جنگ به خاطر دفاع از خاک و میهن و سرزمین شهید شده‌اند. شهدایی هستند که در مواجهه با اردوی دشمن در صف نبرد همراه با رزمندگان اسلام و پیشاپیش آنان شرکت داشتند.

به نظر می‌رسد بهتر است ابتدا «دفاع سرزمینی» را تعریف کنید و منظور خودتان را کاملا واضح کنید. ای بسا این بحث با مباحث ناسیونالیستی و دفاع صرف از خاک و آب اشتباه شود.

البته این‌گونه نیست که آب و خاک مهم نباشد چراکه وقتی آب و خاک را گرفتند به هویت نیز دست‌اندازی خواهند کرد. یعنی وقتی می‌گوییم جزیره ابوموسی جزء ایران است، یعنی ایران هویتی دارد اسلامی، شیعی و انقلابی به طوری که هرکدامش را حذف کنید، بقیه از هم خواهد پاشید. بنابراین ما برای کسانی که در تاریخ ایران از خاک و آب‌مان دفاع کردند و مانع از الحاق بخش‌هایی از این کشور با این هویت مشخص به کشورهای دیگر شدند، احترام قائل هستیم. به‌عنوان مثال شما ببینید مقدمه جنگ چالدران شهادت چهل هزار شیعه در این کشور و اخراج شیعیان از آسیای صغیر برای همیشه است. و بعد مرحله به مرحله از جنگ جهانی اول به این طرف، اسلام از این مناطق اخراج شده و وضعیت اکنونی را مشاهده می‌کنید.

یا مثلا قسمت‌هایی را که روسیه از ما تصرف و اشغال کرده مثل قفقاز را دفاع از خاک می‌دانید یا دفاع از اسلام؟ بالأخره وقتی شما می‌بینید که در گوشه‌ای از مملکت افرادی مورد تعرض قرار گرفته‌اند و نام ایرانی رویشان است، نمی‌شود در این مورد سکوت پیشه کنید. همین اتفاق بود که در زمان امیرالمومنین علیه السّلام افتاد و خلخال از پای دختر یهودی بیرون کشیدند که ایشان فرمود اگر مسلمانی به خاطر این مسئله بمیرد جای سرزنش نیست؛ چراکه در حوزه سرزمینی و اقتدار او بود. در این صورت دفاع سرزمینی هم موضوعیت خود را از دست نمی‌دهد. مثلا شما ببینید که در زمان امام سجاد علیه السّلام ایشان در جنگ میان هُشام و اجنبی برای پیروزی مسلمین دعا می‌کنند، زیرا همین حکومت جائر موجب امنیت نسبی مسلمان شده است.

برگردیم به طیف چهارم. در میان این طیف شیخ‌حسن جوری رهبر سربه‌داران هست یا ملاامین استرآبادی که در جنگ چالدران به شهادت رسید ویا علمایی که در جنگ دوم ایران و روس به شهادت رسیدند. میرزاکوچک‌خان، شهدای انقلاب 1920 عراق. شهیدشاه‌آبادی، فضل‌الله محلاتی، کاظم موسوی‌دامغانی و صدها طلبه دیگر که در جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند.

استاد شما واقعه کربلا را چطور ارزیابی می‌کنید؟ یعنی شهدایی که در رکاب حضرت اباعبدالله به شهادت رسیدند در کدامیک از این گروه قرار می‌دهید؟ مثلا شما در نامه حضرت به حبیب‌بن‌مُظاهر می‌بینید که ایشان، حبیب را به‌عنوان یک «فقیه» مورد خطاب قرار می‌دهند، بنابراین ایشان نیز از علمای شیعه به حساب می‌آیند.

جریان کربلا چیز عجیبی است، یعنی هم به خاطر عقیده شیعه است، هم به خاطر دفاع از عقیده است، هم به خاطر سیاست است، هم به خاطر قرار گرفتن در میدان نبرد است. یعنی جنس شهادت در کربلا جنس محوری است و همه چهار طیف را شما در یک جمع هفتاد و دو نفری مشاهده می‌کنید.

لذاست که توانسته است الگوی همه نوع شهادتی باشد. اعم از عالم، عامی، پیر، جوان، زن، مرد، کودک، نوجوان، جوان و ... .

مشاهده کردید که تبارشناسی شهدای روحانیت شیعه بحث متفاوتی است از سایر شهدا. بنابراین هر دسته و صنف از شهیدان می‌بایست در حوزه معرفتی خاص خودش مورد مطالعه و تحقیق و توجه قرار بگیرد. اما همانطور که گفتم ما با یک واقعیت کاملا روشن مواجه هستیم و آن این است که هرچه به زمان حال نزدیک‌تر می‌شویم گستره ادبیات شهادت در بین روحانیت در هر چهار حوزه و طیف بیشتر می‌شود. اما متاسفانه رسانه‌ها به این مقوله کم‌توجهی کرده‌اند. بنابراین کتاب «شهداء الفضیلة» که علامه امینی رحمه الله در این زمینه تألیف کرده‌اند، کار بسیار ارزشمندی است که می‌بایست از این دست کارها و کارهای بالاتر از آن دائما تولید شود.

جالب این‌جاست که صنف روحانیت حتی در دفاع مقدس هم بیشترین تعداد شهید را تقدیم اسلام کرده است که حضرت امام خمینی(رحمه‌الله) نیز به این معنا اشاره دارند. اما با این وجود می‌بینیم که حتی حوزه هم کار خاص و جدی در رابطه با معرفی این بزرگواران انجام نداده است. سوال بعدی نیز از همین جا برمی‌آید: در صورت عدم تدوین این مسئله، چه مشکلاتی ممکن است پیش بیاید؟

ببینید، جامعه روحانیت همواره در طول تاریخ مورد رَشک عوام و خواص بوده است که جای بحث مفصلی دارد. علت این بحث هم به خاطر احترام خالصی بوده است که مردم به این قشر داشته است که البته این احترام کاملا متقابل بوده است. علت دیگر مقوله حجاب معاصرت است.

منظورتان این است که به خاطر هم عصر بودن و نزدیک بودن فاصله زمانی و مکانی این افراد با روحانیت نتوانستند حقیقت و نقش ایشان را به صورت کامل درک کنند؟

دقیقا. برخی از رشک‌ها هم به خاطر شغلی است که آن‌ها دارند. یعنی همین که کار بدنی و دستی به آن صورت که افرادی با حرفه فنی انجام می‌دهند، ندارند؛ البته ما در جامعه می‌بینیم که صنوف بسیار زیادی هستند که این وضعیت را دارند و کار بدنی دشواری ندارند، اما هیچ کدام از آن‌ها مورد رشک واقع نمی‌شوند. خواص نیز از رشک و حسادت مستثنی نیستند، اعم از ثروتمندان و قدرتمندان و سیاستمداران و روشنفکران؛ چراکه این‌ها می‌بینند روحانیت با وجود این‌که ثروت چندانی ندارند، قدرت سیاسی خاصی ندارند و یا زبان پیچیده و مغلق آنچنانی ندارند مورد احترام جامعه هستند. بنابراین این افراد خصوصا روشنفکرانشان بیشتر از همه نسبت به روحانیت رشک برده و حسادت می‌ورزند.

از طرف دیگر این مسئله در بین جریاناتی که نسبت به اصل اسلام مشکل دارند به صورت یک منازعه جدی تبدیل می‌شود. به جدال فکری، عقیدتی و سیاسی تبدیل می‌شود که به مراتب حادتر و شدیدتر است. لذا ادبیاتی که از روشنفکران سکولار علیه روحانیت شیعه صادر می‌شود بسیار بی‌رحمانه‌تر است. همچنین از سوی سیاستمداران و صاحبان قدرت سکولار علیه این قشر شاهد قتل و کشتار فجیعی هستیم. یا مخالفت‌هایی که ثروتمندان بی‌دین در مخالفت با ایشان می‌کردند.

یعنی همه این افراد در یک جهت با هم متفق بودند و آن ترور شخصیتی و احیانا فیزیکی روحانیت شیعه است.

بله. اتفاقا ما باید متوجه باشیم که دقیقا با چه کسانی مواجه هستیم. و این مواجهه بسیار جدی است. بنابراین وقتی روحانیت در چنین فضایی قرار گرفت یک مطلب را باید اعلام کند و آن اعلام سربازی امام زمان(عج) و مسئله دفاع از حدود و ثغور اسلام است. حالا این دفاع و صیانت اسلام ممکن است یک بار در حوزه عقاید باشد، یک بار در حوزه فکری، یک بار در حوزه تمدنی اسلام، یک بار دیگر از در حوزه سیاسی و یک بار در حوزه آب و خاک اسلامی؛ در هر صورت جهاد شمرده می‌شود. پس هر کدام از این عرصه‌ها عرصه دفاع از اسلام می‌تواند باشد. لذا ما وقتی این حوزه‌ها را رصد می‌کنیم به روشنی می‌بینیم که پرچم برافراشته شده این حوزه‌های دفاع از دین، شهدای روحانیت هستند. یکی از دلایل ضرورت کار تدوین شهدای روحانیت این است که نسل آینده به ویژه طلاب با هویت بزرگان این عرصه آشنا شوند. زیرا یکی از وظایف سرباز واقعی این است که باید هویت فرماندهی که پیش از او به شهادت رسیده را بداند. اگر نداند که در زمان خطر باید به وسط میدان بیاید که ارزشی ندارد. به قول شهید مدرس ما به یک توپچی یک عمر آموزش و امکانات و حقوق می‌دهیم که یک شب بیاید و برای ما توپ در کند و اگر این توپچی این کار را نکند به چه درد خواهد خورد. بنابراین اسلام به ما هویت و آبرو داده تا مسیر زندگی‌مان مسیر جانفشانی باشد.

یعنی باید همواره در خطوط قرمز حرکت کرده و به مثابه یک مرزبان پیشگام شهادت باشد.

اتفاقا اگر این هویت و این پرچم شهادت اگر در دستان روحانیت شیعه به خوبی به اهتزاز دربیاید، آن رشک‌هایی که گفتم کمتر می‌شود، زیرا کسی به پیشگامان مرگ و شهادت رشک نمی‌برد، چراکه وظیفه دفاع از سرزمین خاکی و اعتقادی را دارند.

به نظر می‌رسد یکی از دلایل جانفشانی بسیجیان و رزمندگان در دفاع مقدس می‌تواند پیشگامی روحانیت در این عرصه باشد. این صحنه‌ها را ما بارها در مستندها و تصاویر مربوط به آن دوره بارها دیده‌ایم.

اتفاقا یکی از دلایل گسترش ادبیات شهادت در ایران، شهادت‌طلبی و پیشگامی روحانیت در شهادت است. یعنی به لحاظ آماری هم بررسی کنید می‌بینید که تعداد داوطلبان شرکت‌کننده در جنگ در قبل از هفتم تیر با بعد از آن کاملا متفاوت است. این تفاوت نه به خاطر برداشته شدن مانعی مثل بنی‌صدر است، بلکه به خاطر گسترش موج وسیع شهادت‌طلبی در این مقطع توسط علماست. یعنی با شهادت این بزرگواران نوعی سعادت‌خواهی و شهادت‌طلبی در جامعه به راه می‌افتد و حضور بسیاری از علما در مناطق جنگی نیز موید این سخن است. و یا شما می‌بینید که امثال آیت‌الله جوادی‌آملی سلسله سخنرانی‌هایی در شهرستان‌های مختلف برای تشویق مردم ترتیب می‌دادند. بنابراین یکی از دلایل پر یا خالی شدن جبهه‌ها همین حضور یا عدم حضور روحانیت در جنگ است.

 

 

ما بسیجیانی داشتیم که تازه چند روز یا چند ساعت از عقدشان نگذشته بود که خودشان را به عملیات می‌رساندند تا از قافله‌ی شهدا عقب نمانند. این مطلب خیلی عجیب است که جوانان در فضایی به جبهه می‌رفتند که جنازه دوستان خود را -که تا دیروز با هم بودند و رفاقت داشتند- بر روی دستشان تشییع می‌کردند، در چنین فضایی استقبال از شهادت خیلی عجیب است، در حالی که طبیعتا می‌بایستی از ترس جانشان اسم جبهه را هم نیاورند، همچنان که بعضی‌ها نیاوردند و نشستند درس خواندند! ما در ایران حدود یک میلیون و دویست هزار نفر نیرو در جبهه‌ها داشتیم در حالی حدود یک میلیون و ششصد هزار نفر سرباز فراری بودند!

 

من نقطه شروع و سرسلسله عالمان شهید را حُجربن عَدی می‌بینم که حکومت جور در مورد ایشان تهمت‌های ناروایی زدند، اگرچه وی علیه حاکمیت جور قیام کرد اما اعدامش به خاطر عقاید راستین وی بود. از افراد دیگر این طیف می‌توان به میثم تمار اشاره کرد که به خاطر اصل تشیع به شهادت رسید. در تداوم این طیف به بزرگان دیگری می‌رسیم مثل قاضی‌نورالله شوشتری، محمد مکی(شهید اول)، شهید ثانی، شهدای روحانی منطقه دیار بکر عثمانی در قبل از جنگ چالدران، شهدای روحانی مناطق روسیه سابق، کمیل، عمروبن حَمق خزاعی، ابوذر غفاری، ملاباشی زمان نادر.

 

وقتی آب و خاک را گرفتند به هویت نیز دست‌اندازی خواهند کرد. یعنی وقتی می‌گوییم جزیره ابوموسی جزء ایران است، یعنی ایران هویتی دارد اسلامی، شیعی و انقلابی به طوری که هرکدامش را حذف کنید، بقیه از هم خواهد پاشید. بنابراین ما برای کسانی که در تاریخ ایران از خاک و آب‌مان دفاع کردند و مانع از الحاق بخش‌هایی از این کشور با این هویت مشخص به کشورهای دیگر شدند، احترام قائل هستیم. به‌عنوان مثال شما ببینید مقدمه جنگ چالدران شهادت چهل هزار شیعه در این کشور و اخراج شیعیان از آسیای صغیر برای همیشه است. و بعد مرحله به مرحله از جنگ جهانی اول به این طرف، اسلام از این مناطق اخراج شده و وضعیت اکنونی را مشاهده می‌کنید.

 

به لحاظ آماری هم بررسی کنید می‌بینید که تعداد داوطلبان شرکت‌کننده در جنگ در قبل از هفتم تیر با بعد از آن کاملا متفاوت است. این تفاوت نه به خاطر برداشته شدن مانعی مثل بنی‌صدر است، بلکه به خاطر گسترش موج وسیع شهادت‌طلبی در این مقطع توسط علماست. یعنی با شهادت این بزرگواران نوعی سعادت‌خواهی و شهادت‌طلبی در جامعه به راه می‌افتد و حضور بسیاری از علما در مناطق جنگی نیز موید این سخن است. و یا شما می‌بینید که امثال آیت‌الله جوادی‌آملی سلسله سخنرانی‌هایی در شهرستان‌های مختلف برای تشویق مردم ترتیب می‌دادند. بنابراین یکی از دلایل پر یا خالی شدن جبهه‌ها همین حضور یا عدم حضور روحانیت در جنگ است.

۹۲/۰۱/۱۴

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی